محل تبلیغات شما



چند روزه که مامان بچه ها دست به کار از جیش گرفتن بهار شده و بهار هم نامردی نکرده و علاوه بر همکاریهای زیادی که می کنه در عین حال گوشه های مختلف خونه رو هم بی نصیب نگذاشته و متبرک کرده از آشپرخونه بگیر تا سالن و اتاق خواب و خونه عزیزش 

هر چی هم بهش می گم بگو جیش می گه باشه ولی تنها علامت جیش داشتنش اینه که وقتی جیش می کنه همون جا می ایسته و با صدایی حزن انگیز می گه داداش (بهرام رو صدا می کنه)

چی کار میشه کرد 

همین که هنوز روی فرش دستشویی شماره 2 نکرده باید ممنونش باشیم

باید بزرگ بشه بهش بگم آخه بچه جان تو که شبا تو خواب خودتو نگه میداری و مای بیبی رو خیس نمی کنی تا صبح بری جیش کنی دیگه چرا نمی گی جیش دارم آخه 

طفل معصوم خبر هم نداره که مامانش برای از شیر گرفتنش در تاسوعا و عاشورا برنامه ریزی کرده 

خدا بخیر کنه 


بیا ضامنم شو وامم رو بگیرم بخدا از نون شبم میزنم قسطاشو میدم 

چشم میام

. چند ماه بعد. 

پنج تا قسط ندادی از حساب من برداشتن، این ماه چک دارم اون پولم مال من نبوده حسابی به مشکل خوردم 

واقعا؟

آره بخدا 

شماره حساب بده بریزم به حسابت 

بیا اینم شماره حساب، راستی قسط این ماه رو دادی ایشالا دیگه

نه هنوز 

پس چجور میخواهی پول منو برگردونی؟

 

 

چرا باعث میشی به کسی اعتماد نکنم آخه

تابستان رو به پایانه، امروز بهرام رفته اردوی آخر دوره ی تابستونی، یه اردوی شش ساعته درون شهری، ساعت یازده میرن بوستان غدیر تا پنج عصر

دوره ی خیلی خوبی بود هر چند کوتاه بود، در واقع فقط توی تیر ماه کلاس ها برگزار شد و یک اردوی دو روزه هم رفتن بیرون شهر که یه روزش رو بهرام حالش خوب نبوده و به‌ش اونطور که باید خوش نگذشته بود ولی کلاسهای فوتبال و فوتسال و سفالگری و ژیمناستیک (که هنوز برقراره و بهرام کلی حرکت توش یاد گرفته) خیلی خوب بودن

واقعا دست حاج آقای زین العابدینی و همکاراشون درد نکنه که با تلاش و علاقه باعث شدن بچه ها لحظه های خوبی داشته باشن تو این تابستون سخت

 


این هفته بهرام برای حضور در برنامه های تابستانی مسجد پذیرش شد

در واقع بخاطر چند روز پیگیری نکردن لیست کلاسهاشون پر شده بود و با صحبت‌های من فقط قبول کردن تو کلاس ژیمناستیک شرکت کنه و بهرام خیلی از این موضوع ناراحت بود چون میدید دوستاش تو برنامه های مختلف شرکت میکنن ولی اون این امکان رو نداره 

شنبه زنگ زدم خونه که بیدارش کنم بره کلاس ژیمناستیک ولی میگفت نمیرم، با اصرار راضی ش کردم بره (خودمو کنترل کردم که دعواش نکردم، در واقع با مهربونی و زبون نرم قانعش کردم) یه ساعت و نیم بعد از خونه زنگ زد و با خوشحالی زیادی گفت که بهش گفتن میتونه توی بقیه کلاسها هم شرکت کنه و همون روز توی کلاسهای فوتبال زمین چمن و سفالگری و یه کلاس دیگه شرکت کرد و حسابی خوشحال بود

ولی مشکل اینه که اونقدر مسئولیت پذیر نیست که خودش کلاسها رو بره 

دو روز که میره روز سوم باید هلش بدم

پنجشنبه تو یه کلاس مهم شرکت نکرد و نگرانم که بازم حذف بشه چون رعایت نظم براشون خیلی مهمه

مهناز هم نتونسته بفرستدش

باید میفرستادش و نمیذاشت تنبلی کنه

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

من شش ساله ام پسری که دنیا را گشت از چین دبی ترکیه بازیافت و دمونتاژ خودروهای فرسوده